مشهدالعشق 1
سه شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۱۱ ب.ظ
گیج بودم .. تو بدترین جای زندگیم اقا طلبید
قبل از حرکت مزار شهدای گمنام بودم
خاطره خوبی نداشتم از اینجا ولی دوسشون دارم
حدودای سه و نیم عصر سوار اتوبوس شدم. مسیر برام پر از خاطره بود ، خاطره روزای پر از شوق وامید کارشناسی...گندم های تازه سبز شده شکوفه های سفید و صورتی ...
غروب شد و مسیر هم نقریبا کویری شده بود سرمو تکیه دادم به شیشه اتوبوس زل زدم به غروب... توی گوشم زائر مشهدم پابوست اومدم اجر همه سینه زنا با امام رضا با امام رضا...
شام رو امامزاده جعفر یزد خوردیم
همینجا وایسادم و ازش خواستم قول گرفتم
۹۴/۱۲/۲۵